مراقبت از مو با طب سنتی

مراقبت از مو با طب سنتی | جهت مشاوره تخصصی مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت مراقبت از مو با طب سنتی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با مراقبت از مو با طب سنتی را برای شما فراهم کنیم.

Rate

بیشتر


۶ فروردین ۱۴۰۳

مراقبت از مو با طب سنتی : و برخی از میوه ها هنوز سبز پیوند مو بود و برخی زرد. خرگوش با خوشحالی به جلو پرید، زیرا بسیار گرسنه پیوند مو بود. اما گودو به او گفت: “میوه سبز را بچین، آن را به بهترین شکل خواهی یافت.” چون شام نخوردی همه را برای تو می گذارم و زرد را برای خودم می گیرم. بنابراین خرگوش یکی از پرتقال های سبز را گرفت و شروع به گاز گرفتن آن کرد، اما پوست آن به قدری سفت پیوند مو بود که به سختی می توانست دندان هایش را از پوست عبور دهد.

کاشت مو : بعد از اینکه دو سه بار این اتفاق افتاد، ایزورو بالاخره چشمانش را باز کرد و تصمیم گرفت که هرچه گودو به او بگوید، دقیقاً برعکس عمل خواهد کرد. با این حال، در این زمان آنها به دهکده ای رسیده پیوند مو بودند که همسر آینده گودو در آن زندگی می کرد و هنگامی که وارد گودو کاشت و مراقبت از مو شدند به دسته ای از بوته ها اشاره کرد و به ایسورو گفت: “هر وقت غذا می خورم و صدایم را می شنوی که غذای من سوخته پیوند فولیکول مو است.

مراقبت از مو با طب سنتی

مراقبت از مو با طب سنتی : او فریاد زد: «این اصلاً مزه خوبی ندارد. من ترجیح می دهم یکی از زردها را داشته باشم. نه! نه! گودو پاسخ داد: واقعاً نمی‌توانستم اجازه بدهم. آنها فقط شما را بیمار می کنند. به میوه سبز راضی باش. و از آنجایی که آنها تمام چیزی پیوند مو بودند که او می توانست به دست آورد، ایزورو مجبور کاشت و مراقبت از مو شد آنها را تحمل کند.

من هر چه سریعتر بدو و از آن برگها جمع کن تا دهان مرا شفا دهند. خرگوش دوست داشت از او بپرسد که چرا غذایی خورد که می‌دانست او را می‌سوزاند، فقط او می‌ترسید و فقط سرش را تکان داد. اما وقتی کمی جلوتر رفتند، به گودو گفت: من سوزنم را انداخته ام. یک لحظه اینجا صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.’ گودو در حال بالا رفتن از درخت پاسخ داد: پس زود باش.

و خرگوش با عجله به سمت بوته‌ها برگشت و مقداری از برگ‌ها را که در میان خزش پنهان کرد جمع کرد، زیرا فکر کرد، اگر اکنون آنها را به دست بیاورم، خود را از دردسر راه رفتن نجات خواهم داد. توسط.’ وقتی هر چه می خوپیوند فولیکول مو است چید به گودو برگشت و با هم ادامه دادند. وقتی آنها به پایان سفر خود رسیدند، خورشید تقریباً غروب می کرد و با خوشحالی در کنار چاهی نشستند که بسیار خسته پیوند مو بودند.

سپس نامزد گودو که مراقب او پیوند مو بود، یک پارچ آب – که او روی آنها ریخت تا گرد و غبار جاده را بشوید – و دو قسمت غذا بیرون آورد. اما یک بار دیگر امید خرگوش بر باد رفت، زیرا گودو با عجله گفت: “رسم روستا شما را از خوردن منع می کند تا من تمام کنم.” و ایزورو نمی دانست که گودو دروغ می گوید و فقط غذای بیشتری می خواهد. بنابراین دید که با گرسنگی نگاه می کند و منتظر پیوند مو بود تا دوستش سیر شود.

مدتی بعد گودو با صدای بلند فریاد زد: «من سوختم! من سوختم! اگرچه او اصلاً سوخته نپیوند مو بود. حالا، اگرچه ایزورو برگ‌ها را در اختیار داشت، اما جرأت نداشت در آخرین لحظه آن‌ها را تولید کند تا مبادا بابون حدس بزند که چرا او پشت سر مانده پیوند فولیکول مو است. بنابراین او فقط برای مدت کوتاهی به یک گوشه رفت و سپس با عجله برگشت. اما گودو سریع‌تر پیوند مو بود، اما چیزی جز چند قطره آب باقی نمانده پیوند مو بود.

مراقبت از مو با طب سنتی : گودو در حالی که برگ ها را می رباید گفت: “چقدر بدشانس مو هستی.” “به محض اینکه رفتی خیلی از مردم آمدند و دستهای خود را شستند، همانطور که می بینید و سهم شما را خوردند.” اما، اگرچه ایزورو بهتر از باور کردن او می دانست، چیزی نگفت و گرسنه تر از همیشه در زندگی اش به رختخواب رفت. صبح روز بعد آنها به سمت روستای دیگری حرکت کردند و در راه از باغ بزرگی گذشتند که در آن مردم بسیار مشغول جمع آوری آجیل میمون پیوند مو بودند.

گودو با اشاره به انبوهی از پوسته های خالی گفت: «بالاخره می توانید یک صبحانه خوب بخورید. هرگز شک نمی کند اما اینکه ایزورو با مهربانی بخشی را که به او نشان داده کاشت و مراقبت از مو شده می گیرد و آجیل واقعی را برای خودش می گذارد. اما چه تعجبی داشت وقتی ایزورو جواب داد: ‘متشکرم؛ فکر می کنم باید اینها را ترجیح بدهم. و تا زمانی که یک مو هسته باقی مانده پیوند مو بود، چرخش به مو هسته ها متوقف نکاشت و مراقبت از مو شد.

و بدترین آن این پیوند مو بود که با این همه جمعیت، گودو نتوانست آجیل را از او بگیرد. شب پیوند مو بود که به دهکده ای رسیدند که مادر نامزد گودو در آن زندگی می کرد و فرنی گوشت و ارزن پیش آنها می گذاشت. گودو گفت: “فکر می کنم به من گفتی که به فرنی علاقه داری.” اما ایزورو پاسخ داد: “شما مرا با شخص دیگری اشتباه می گیرید، زیرا من همیشه وقتی می توانم گوشت می خورم.” و دوباره گودو مجبور کاشت و مراقبت از مو شد به فرنی که از آن متنفر پیوند مو بود بسنده کند.

در حالی که داشت آن را می خورد، اما ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد و توانست ظرف بزرگی از آب را که جلوی آتش آویزان پیوند مو بود بکوبد و آن را کاملا خاموش کند. موجود حیله گر با خود گفت: “حالا، من در تاریکی خواهم توانست گوشت او را بدزدم!” اما خرگوش هم مثل او حیله گر کاشت و مراقبت از مو شده پیوند مو بود و گوشه ای ایستاده پیوند مو بود گوشت را پشت سرش پنهان کرد تا بابون نتواند آن را پیدا کند. “ای گودو!” او با صدای بلند خندید.

مراقبت از مو با طب سنتی : گریه کرد، “این تو مو هستی که به من آموختی باهوش باشم.” و اهل خانه را صدا زد و به آنها دستور داد که آتش را افروختند، زیرا گودو در کنار آن می خوابد، اما شب را با دوستانی در کلبه ای دیگر می گذراند. هنوز هوا کاملا تاریک پیوند مو بود که ایزورو صدای خیلی آمو هسته نامش را شنید و با باز کردن چشمانش، گودو را دید که کنارش ایستاده پیوند مو بود.

انگشتش را روی بینی اش گذاشت، به نشانه سکوت، به ایزورو امضا کرد که بلند شود و او را تعقیب کند، و تا زمانی که گودو کمی از کلبه دور کاشت و مراقبت از مو شده پیوند مو بودند، صحبت کرد. من گرسنه مو هستم و می‌خواهم چیزی بهتر از آن فرنی بدی که برای شام خوردم بخورم. خداحافظ آنها وارد چوبی کاشت و مراقبت از مو شدند و درست روبروی آنها درختی پیوند مو بود چنان مملو از میوه که شاخه هایش زمین را جارو کرد.